خدا شعبۀ اصلی ندارد.

فرض کنید آخوند ها و کشیش ها و خاخام ها و راهبان و ... مدتی دست از کارشان بکشند و هیچ عملی انجام ندهند.آیا باز هم خدایی وجود خواهد داشت؟ پس خدافروشی شغلی است که بعضی انسان ها به بعضی دیگر تحمیل می کنند و آن را نمایندگی می کنند. خدا شعبۀ اصلی ندارد.

۲ نظر:

Unknown گفت...

afarin

Hassan گفت...

با سلام

این استنتاج غلط که درواقع مغلطه ای بیش نیست نشان از کوتهی فهم و کاستی عقل گوینده دارد!

بنابرین و طبق این گفته زین پس می توان گفت:

1- فرض کنید دکترها و پرستارها و روانپزشکان ها و تزریقات چی ها و ... مدتی دست از کارشان بکشند و هیچ عملی انجام ندهند.آیا باز هم دردی وجود خواهد داشت؟ پس پزشکی و تشخیص مرض و کمک به ازبین بردن درد و بیماری شغلی است که بعضی انسان ها به بعضی دیگر تحمیل می کنند و آن را نمایندگی می کنند. درد شعبۀ اصلی ندارد.

2- فرض کنید مهندسها ی راه سازی و معمارها و نقشه کش ها و ... مدتی دست از کارشان بکشند و هیچ عملی انجام ندهند. آیا باز هم ساختمانی وجود خواهد داشت؟ پس مهندسی شغلی است که بعضی انسان ها به بعضی دیگر تحمیل می کنند و آن را نمایندگی می کنند. ساختمان اصلا وجود ندارد.

3- فرض کنید ....

4- فرض کنید .... و صدها ازین قبیل.

و یا

5- فرض کنید تمام اندیشمندان و عقلا مدتی دست از سخن گفتن و نوشتن بکشند و هیچ عملی انجام ندهند. آیا باز هم گفتار و نوشتاری معقول وجود خواهد داشت؟ پس اندیشمندی و تفکر و تعقل شغلی است که بعضی انسان ها به بعضی دیگر تحمیل می کنند و آن را نمایندگی می کنند. "عقل اصلا وجود ندارد."!!!

دوست من واقعیت خدا و حقیقت وجود وی زاییده ی گفتار و نوشتار پیامبران الهی نبوده است. هرچند که در تمامی ادیان و مذاهب کنونی (جز مکتب اهل بیت که کاملترین شناخت توحیدی است) نمی توان از نقش اساسی مبلغان دین در انحراف حقیقت یکتاپرستی به شرک چشم پوشی کرد.
لذا آنچنان که کهکشانها و کرات دیگر زاییده ی تحقیقات کیهان شناسان نیست و تنها بیان واقعیات است حقیقت وجود خداوندی یکتا (به هر نام که بخوانیمش) و علم خداشناسی که بزرگترین علوم است نیز چنین است!

ضمنا یک تفاوت عمده میان علم معرفت و شناخت خدا با دیگر علوم و دانشهای بشری است و آن این است که معرفت انسانها در دنیا نسبت به خداوند مسبوق به شناساندنی است که در مراحل اولیه ی خلقت ما توسط خدا صورت گرفته است و گرنه اقرار به وجود خدا در این دنیا ناممکن و محال می بود. چون ما مخلوقیم و محاط و خداوند خالق است و محیط و هیچ راهی برای شناخت ما نسبت به خداوند سبحان وجود ندارد مگر راهی را که خداوند خود برای شناخت خویش برای ما فراهم کرده باشد و آن معرفی در عوالم قبل از این دنیا است.
لذا پیامبران الهی تنها متذکر انسانها به معرفتی هستند که انسانها همگی خود دارای آنند اما به سبب ورود به دنیای مادی پرده غفلتی سخت بر آن کشیده شده است و فراموشانیده شده اند.
حقیقت وجود خداوند تنها توسط فرستادگان الهی به انسانها یاداوری می شود نه اینکه معرفت و شناخت ایجاد کند.
حال این را یا دیگر علوم بشری مقایسه کنید تا تفاوتش را دریابید.

موفق باشید