خاطره ی یک گوسفند در روز گوسفند کشان(بخوانید:عید قربان)

ضمن اینکه عید گوسپند کشان رو به همنوعانم تسلیت عرض می کنم اولا به دوستان عزیزم در پهنه ی گیتی به خصوص در خاورمیانه توصیه می کنم امروز اکیدا از منزل خارج نشن چون به شدت بگیر و بگیره .نه 18 تیره و نه 16 آذر.بزار بگم چه روزیه...

دیروز داشتم با یکی از دوستام تو کارگر شمالی قدم می زدم و علف هایی رو که جلومون بود دو تایی با طمانینه مزه مزه می کردیم.همینطوری که داشتیم مسیر رو به سمت موزه گوسفندان معاصر طی می کردیم یهو دیدم یک پژو 405 مشکی محکم زد رو ترمز و 2 تا قوچ که ظاهرشون هم شبیه گوسفند بود پیاده شدن و جلو چشمم دوستم رو انداختن تو ماشین و بردن. از ظاهرشون میشد فهمید که مسلمونن.ظاهرا صاحبشون خیلی وقت بوده که سرش شلوغ بوده و وقت نداشته که پشم های اینارو کوتاه کنه.به هر حال دوستم هر چی بع بع کرد توجهی نکردن.گازشو گرفتن رفتن.

از دیروز که این اتفاق افتاد خیلی تو فکر دوستم بودم.5 کیلو دنبه کم کردم.امروز صبح وقتی ثمم رو از خونه گذاشتم بیرون متوجه قضیه شدم. به محض اینکه رسیدم سر کوچه درست مثل دیروز یک ماشین مشکی که شیشه هاش دود اندود بود کنارم وایساد.یک نفر با موهای فرفری و سبیل کلفت یهو پرید پایین. می خواست منو به زور ببره تو ماشین.اگه اشتباه نکنم یک چاقوی قرمز... نه نه یک چاقوی خونی هم دستش بود درسته! منم که وحشی شده بودم یک لگد نثارش کردم و در رفتم تو کوچه پس کوچه...همینطور که داشتم خودمو گم و گور میکردم چشمم افتاد به یک آدمیزاد که داشت کله ی یکی از همنوعای منو به دیگری میداد.کله ای که من دیدم خیلی شبیه کله ی دوستم بود ...

دویدم و دویدم...به ته کوچه رسیدم ...دیدم جمعیت زیادی از همنوعای من توی یک خیابونی که اگه اشتباه نکنم اسمش دامپزشکی یا یک همچین چیزی بود جمع شدند و دارند چیزایی میگن...شعار میدادن...

در اطرافشون آدمیزاد بود.اما چون این آدمیزادها زبان گوسفندهارو نمی فهمیدنن نمی دونستن که همنوعای من دارن چی میگن.بعد از چند دقیقه آدمیزاد ها ریختن سرمون و یکی یکی گردن های مارو بریدند...هر کی سنگین تر بود اول اونو سر میبریدند.اونایی هم که چیزی در بساط نداشتند دیر تر میکشتند یا اصلا ممکن بود نکشند.....جسد های گوسفند های سنگین تر رو سریع میبردند تا کسی نبینه و هوس کنه.....!!!

شنیده بودم ماهارو در جاهای مختلف دنیا به دلایل مختلف می کشند و می خورند اما به چشم ندیده بودم.میگن بعضی ها واسه خدا میکشند بعضی ها واسه خوردن. اونایی که واسه خدا می کشند زنده زنده سر میبرن و حسابی خونریزی راه میندازن اما اونایی که واسه ی خوردنه اول بیهوش میکنن بعد میکشن تا دردمون نیاد و زجر نکشیم...تو اون صحنه ای که من دیدم ظاهرا واسه خدا سر می بریدن. حتی اجازه نمیدادن که ما وکیل داشته باشیم تا بهشون بفهمونیم که اگه چند هزار سال پیش یک آدمیزاد احمق که نه ما دیدیمش و نه شما خواسته به جای پسرش یکی از مارو بکشه تا خداش راضی بشه گناه من و میلیون ها گوسفند دیگه چیه؟

اصلا باشه ...میکشی بکش اما چرا گوشت مارو هدر میدین ...لااقل این 2 میلیون گوسفندی که فقط پای اون سنگ سیاه می کشین جسد و گوشتشو هدر ندین و فاسد نکنین...در ضمن درسته من هر چی بع بع کنم تو نمیفهمی اما آخه مثل آدم هم نمیکشی که! مثل گرگ وحشی می افتی به جونمون و سرمون رو بر باد میدی...لااقل بیهوش کن بعد جونمو بگیر.راستی یادم رفته بود که دین عقب موندت بهت میگه به وحشیانه ترین شکل باید منو بکشی تا خدای تو با دیدن خون من خوشحال بشه.....

حالا فهمیدین امروز چه روزیه؟

هیچ نظری موجود نیست: